محل تبلیغات شما

زبان و فرهنگ باستان 
.
.
هردم به خاطر آرم، محبوبِ خود وطن را
یاد آورم به شادی آن دشت آن و دمن را
/
خاصه به فرودین و اردی بهشت و سبزه
وان دشت ها که دارد جوی شکن شکن را
/
آید به یاد دایم، آن مادری که دارد
در خیل عاشقانش، بس عاشق چو من را
/
تاپرکنند چون گل، با شعر و با با ترانه
هرهفته عاشقانی جویند انجمن را
/
هرکس گُزیده چیزی،در رهگذار هستی
خَلقی گزیده ازجان، جانان خود سخن را
/
بهتر ز شعر هرگز، معشوقه ای ندیده
آن کس که برگزیده، این یار گلبدن را
/
آن سان که از گل سرخ برگي جدا بیفتد
غايب شدن زمحفل، نقص است انجمن را
/
گلبرگی ارفتاده از نسترن به گلبن
در چشم گل شناسان عیب است نسترن را
/
عذری اگر نباشد، ياران به مجلس آيند
عشق است و شور رفتن، اعضاي مرد و زن را 
/
میرابِ پیرِِغیرت ، با شعر وصوت و آهنگ
پیوسته زنده دارد، فرهنگِ این وطن را
/
جایی که بلبلانند گرم ترانه خوانی
گیرم که خوش نیاید در گوشه ای زغن را
/
بستان پارسي را نو مي کند دمادم
فرهنگ، زنده دارد این ريشۀ کهن را
/
عضوی به خود نگوید: بي من به پاست محفل
ماند به جا چو دارد ايشان و او و من را 
/
باران واژه ريزد برلفظ هاي پيشين
شاعر چو مي گشايد در محفلي دهن را
/
آتشکده نگیرد هر دم چو هيمه اي نو
باید وداع گوید از شور و شعله تن را
/
آتشگه ادب را باید که آتش افکند
تا شعله ور بدارد آن آتشین بدن را
/
دانشوري که جوید هردم کتاب تازه
فهمد به نور دانش هم سِرّ و هم علن را
/
تا لفظ اجنبی را از پارسی براند
آماده است دايم،  پیکار تن به تَن را
/
گنج وطن، زبان و فرهنگ باستان است
باید که پاس داریم این ثروت کهن را
/
هر دل که نور گیرد از آفتاب دانش
راند زهستی خود وسواس اهرمن را
/
جانریشۀ تمدن باقی ست دردل خاک
نو رُسته ها بیابند ، راه دگر شدن را
/
نوروز می دهد یاد، با جشن های دیگر
برما که زنده داریم آداب و هم سنن را
/
دانشورانِ رفته ، با یادگار هاشان
آموختند برما، فرهنگ و علم و فن را
/

رضا افضلی تورنتو کانادا ۳۱آگوست ۲۰۱۶ دهم شهریور ۱۳۹۵

 

ساغر ساغرنیا/برای دوست شاعرم

باده ی باران/رضا افضلی

زندگی اب زلال است/رضا افضلی

چو ,فرهنگ ,زنده ,، ,زبان ,هم ,زبان و ,و فرهنگ ,با شعر ,رضا افضلی ,فرهنگ باستان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها